مهرادمهراد، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
حسامحسام، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات

درد و دل مادرانه

حسام جانم این درد و دل زمانی نوشتم که سه ماه دوم بارداری بودم و داشتم از پوشک میگرفتمت خیلی روزای سختی گذروندم حالا بگذریم پسرم روزی از راه میرسد که برای اخرین بار از سینه ی من شیر میخوری ،روزی که برای اخرین بار پوشکت رو عوض میکنم،دبرای اخرین بار کتاب میخونم ،روزی که برای اخرین بار قبل از خوابت بغلت میکنم و به خودم فشارت میدم ،روزی از راه میرسه که برای اخرین بار حمومت میکنم ولباست رو میپوشم،روزی که سرت رو توی اغوشم میفشارم وبا لبهام موهات رو حس میکنم و مشامم لبریز از عطر بی همتای تنت میشه . روزی از راه میرسه که برای اخرین بار برای ایستادنت پای منو میگیری و بلند میشی، روزی برای اخرین بار این من هستم که بهت غذا میدم ،روزی که من بغلت میکنم میخو...
3 ارديبهشت 1399

روزی که مشخص شد مامانی دوباره حامله شده

سلام گل پسرم امروز ۹۸/۲/۱چه روزی بود نگم برات مامانی دوباره حامله شده یعنی تو دیگه تنها نیستی حسام جان منو بابات خیلی خوشحالیم خیلی مامان جان شاید این بارداری اجازه نده بیام وبلاگت خاطراتت رو یادداشت کنم ببخشید
3 ارديبهشت 1399

۱۹ ماهگی اقا حسام

عشقم پسرم ۲۰ روز دیگه مونده تا ۱۹ ماهگی تو کامل بشه و امروز با تو عازم مشهد هستم منو عزیز صغری و خاله مژده پرنیا ،عمه شیرین و عمه بتول با دخترای گلش کاروانی داریم میریم مشهد .این اولین سفر توهست پسرم ایشالا که اذیتم نکنی قراره وقتی از مشهد برگشتم تورا از شیر بگیرم پسر بدی شدی مامانی رو اذیت میکنی. الهی قربونت برم میدونی چیه برا اولین بار قراره بابا سجاد رو به مدت ۵ روز تنها بگذارم دیشب ی عالمه گریه کردم چکار کنم نمیتونم دوریش تحمل کنم ولی باید تحمل کنم وابستگی زیادی هم فایده نداره . ایشالا که به سلامتی بریم و تو اذیت نکنی
3 ارديبهشت 1399
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات می باشد